جدول جو
جدول جو

معنی خرمن جای - جستجوی لغت در جدول جو

خرمن جای
(خِ / خَ مَ)
خرمنگاه. جایی که در آنجا خرمن جمع می کنند. مداسه. (منتهی الارب). اجران، گرد آوردن خرما را در خرمن جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمن ماه
تصویر خرمن ماه
کنایه از هالۀ ماه، خرمن مه
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، شادورد، سابود
فرهنگ فارسی عمید
قطعه زمینی سخت و هموار در کنار مزرعه که در آنجا گندم یا جو درو شده را به وسیلۀ خرمن کوب می کوبند تا کاه از دانه جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمن پا
تصویر خرمن پا
نگهبان خرمن که خرمن غله را می پاید
فرهنگ فارسی عمید
(خُ تَ)
خوابگاه. بستر. فراش. (ناظم الاطباء) : عطن، خفتن جای اشتر نزدیک آب. (محمود بن عمر ربنجنی) ، شبستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شرم اندام. آلت تناسل مرد و زن. عورت. (یادداشت مؤلف). شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). جای ستر عورت. (آنندراج). شرمگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
خالی که به شرم جای آن نوش لب است
بر چشمۀ خورشید نشانی ز شب است.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
رجوع به شرمگاه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ)
نگاهبان خرمن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ/ خَ مَ)
جای کوفتن خرمن. (از ناظم الاطباء). جرین. داس. بیدر. (منتهی الارب) :
تخم تا در زمین نماند سه ماه
بر از او کی خوری به خرمنگاه ؟
سنائی.
همچنین در ایام فرس آنرا کرج بوهین کره خوانده اند یعنی خرمنگاه کرج. (از تاریخ قم ص 33). خبور، خرمنگاه گندم و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ گَ / گِ)
گدای خرمن. آنکه بر سر خرمنها بگدائی رود. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
زهی جوفروشان گندم نمای
جهان گرد شبکوک خرمن گدای.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
بخیل. حریص. طمعکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ یا خَ مَ نِ)
هاله که بر دور ماه گرد آید. (از برهان قاطع). خرگاه ماه. (مجموعۀ مترادفات) ، روی معشوق. (لغت محلی شوشتر) ، خط عذار خوبان. (برهان قاطع) ، کنایه از سرین و کفل. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
نام یکی از درباریان غازان پادشاه مغول است که از طرف این پادشاه به روم فرستاده شد. رجوع بتاریخ گزیده چ 1 ص 592 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرمن گاه
تصویر خرمن گاه
جایی که خرمنها را برای کوبیدن در آنجا گرد کنند محل کوفتن خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن پا
تصویر خرمن پا
مراقب خرن: (بپا) خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
خرمن جار، خرمنگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرمن سری
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخرمن، مربوط به سرخرمن، مقداری از محصول که در سر خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی